غروب حیرت انگیزی است . اسمان حالت دیگری دارد. پرندگان هر کدام راهی لانه خود شدن. روشنایی روز کم کم درحال بی رمق شدن است . شب شگفتی است . حس دیگری دارم. سوار بر اسب به سمت حرم سیدالشهدا علیه اسلام پیش می روم تاریکی.. تنهایی.. سکوت .. نسیم خنکی در حال وزیدن است. حال دیگری دارم . گویا کسی مرا به خود می خواند . مگر چه اتفاق مهمی پیش روست ؟ صدای باد، همدم من دران فضای تاریک است . اما من، ارام درد ودل هایم با خدا...
ادامه مطلبما را در سایت درد ودل هایم با خدا دنبال می کنید
برچسب : دوست, نویسنده : khodayeasal بازدید : 101 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 9:36